تهران - تحریریه - محمدعلی رامین در مقاله ای به نقد و بررسی یادداشت رسول جعفریان درباره اسلامی اموی پرداخت.
به گزارش
تحریریه، متن مقاله محمدعلی رامین و یادداشت رسول جعفریان در ذیل در اختیار خوانندگان موسسه مطالعاتی
تحریریه قرار داده می شود.
تأملی بر نوع نگاه جناب آقای رسول جعفریان در تحلیل تاریخ اسلام
محمدعلی رامین
جناب استاد جعفریان در این یادداشت خود، به تمرکز امویان بر عنصر «رجحان عرب بر غیرعرب» تأکید دارد، در حالی که همه مدعیان اسلام در قرن اول هجری (بنی هاشم، کل قریش، اوس و خزرج، بنی امیه، بنی مروان، بنی عباس...)، تماما «عرب» بودند؛
مگر اهل بیت پیامبر علیهم السلام، همه عرب قریشی هاشمی نبودند!؟!
چرا ایشان مفهوم «خاندانسالاری» را که واقعیت آن روزگار و مشکل این روزگار ماست، مورد غفلت قرار میدهد؟
شاید به این دلیل باشد که ممکن است «تفکر خاندان سالاری» هاشمی رفسنجانی را در اذهان تداعی کند! و ایشان از ایجاد چنین ذهنیتی بشدت پرهیز دارد.
چرا جناب جعفریان، از مفهوم «قبیلهگرایی»، که واقعیت آن زمان و مصیبت زمانه ماست، چه قبیلهگرایی سیاسی، چه صنفی و چه طبقاتی، استفاده نمیکند!؟!
اگر این تعابیر را بکار گیرد، آن وقت امثال مصطفی تاجزاده، نمی تواند از آن سوءاستفاده کند.
آقای رسول جعفریان، چه سودی برای مخاطب خود از تحریک متقابل او علیه عنصر عربی در روابط میان مسلمانان، انتظار دارد؟
ایشان در همین یادداشت خود می نویسد:
یک تجربه مهم در این دولت(اموی)، غلبه دادن عنصر «فتح» و «جنگ» و خشونت بود که در اسلام اموی سخت غالب شد...
بسیار خوب
فرض کنیم آقای جعفریان نمیخواهد اتهام مسیحیت قرون وسطایی را علیه اسلام تأیید کند؛ بفرماید که خاصیت این نوع تحلیل که قطعا ترویج همان «اسلام رحمانی» آقایان روحانی و خاتمی و هاشمی (دنیای گفتمان، بدون موشک) است، نصیب چه کسانی می شود؟
آیا استکبار صهیونی و ارتجاع عربی و ناسیونالیسم پارسی، چیز دیگری مطالبه میکنند!؟!
چرا جبهه مقاومت را با تعابیر «فتح و جنگ و خشونت»، هدف میگیرد؟
جناب آقای جعفریان می نویسد:
در نگرش سیاسی اسلام اموی، هر نوع شورش و مخالفتی برای اصلاح، نوعی فرقه گرایی است، و جماعت و طاعت در زمره مفاهیم اصلی هستند. در این نگاه، امام حسین یک تفرقه افکن است که میکوشد الفت و محبت میان امت را از بین ببرد...
آیا «امت خداجوی آقای میرحسین موسوی» در فتنه ۸۸ و مدعیان اصلاح طلبی که مدام مردم را علیه نظام به شورش و قیام فرا می خوانند، از نظر شما همان «حسینیان زمان علیه یزیدیان و اسلام اموی» هستند؟!؟
منظور وی از مخالفت با دو مفهوم «جماعت و طاعت» چیست؟
آیا اگر وحدت ملی حول اطاعت از رهبری متلاشی شد، آنگاه «اسلام علوی جایگزین این «اسلام اموی» خواهد شد؟!؟
لطفاً بفرماید:
«چگونه»
این شارح تاریخ اسلام، معتقد است که:
اسلام اموی، در این نود سال (قرن اول)، برای اصل دین ارزش قائل نبود و از آن فقط به عنوان یک ابزار استفاده میکرد. لذا چندان به آموزش دین در میان مردم بها نمیداد، اما تسلط سیاسی را اصل میدانست.
این سخن که علیه سیاست اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی نیست
سوال اساسی از ایشان این است که
یک- آیا خودشان همراه با حوزه های علمیه چه کاری برای ترویج اصل دین و معارف اسلامی انجام داده است؟
دو- کدام حمایت های لازم را حاکم اسلامی (امام خامنهای) که برای ترویج فرهنگ اسلامی لازم بوده، انجام نداده اند؟!؟
استاد رسول جعفریان، تاریخ اسلام را برای تفهیم مخاطبان خودش، چنین تحلیل میکند:
اسلام اموی، برای فتوحات و توسعه جغرافیایی ارزش زیادی قائل است و یکسره کوشش میکرد تا بتواند سرزمینهای بیشتری را در اختیار داشته باشد، اما در تعمیق اسلام در جامعه کاری نمیکرد. شواهد تاریخی از دوره امام سجاد (ع) که در همین عصر میزیست داریم که مردم با سادهترین احکام شرعی خود آشنا نبودند، اما دامنه فتوحات تا اندلس کشیده شد...
کاش این نویسنده محترم، جواب میداد:
آیا نفوذ معنوی شخص ولی فقیه از سواحل اقیانوس هند تا دریای مدیترانه و صحاری نیجریه و کوهپایه های هیمالیا، برای حمایت مظلومان شیعه و مسلمانان ستمدیده، از نظر اسلام ایشان چه اشکالی دارد؟
آیا برای فتح قلوب مستضعفان، حتی اعلام همبستگی با آنها و ابراز برائت از مستکبران، اشکال دارد؟
آیا حضور مستشاری جمهوری اسلامی برای حفظ تمامیت ارضی مسلمانان و مقابله با اشرار وهابی صهیونی در عراق و سوریه، مانع آموزش احکام و معارف اسلامی به مردم ایران توسط روحانیون محترم است
آقای جعفریان اصرار دارد که کینه ایرانیان را علیه اعراب تحریک کند؛ لذا می نویسد:
اسلام اموی بود که صدها هزار برده ایرانی را به میان اعراب برد و برای آن قاعده و قانون نوشت...
ممکن است کسی بگوید:
«نقد بنده به یادداشت آقای رسول جعفریان، بدبینانه است»...
پاسخ من این است:
اگر سابقه نگرش ایشان را لحاظ نکنیم و اگر ایشان به سفارش آقای مصطفی تاجزاده و بهره برداری جریان اصلاحطلب نگارش نمی کرد و آقای تاجزاده، ذوقزده آن را منتشر نمیکرد، حق با خوشبینان بود...
--------------------------------------------------------------------------------------
در ادامه؛ یادداشت رسول جعفریان هم برای فراهم شدن امکان قضاوت برای خوانندگان به طور کامل آورده شده است.
اسلام اموی چگونه اسلامیست؟
رسول جعفریان
امسال هزار و چهارصدمین سال تأسیس دولت اموی است.
ابن عبدالبر در کتاب استیعاب میگوید: در جمادی الاولی سال ۴۱ بود که حسن بن علی (ع) حکومت را تسلیم معاویه کرد، و آن وقت ۶۶ ساله دو ماه کمتر داشت.
معاویه تا رجب سال ۶۰ حکومت کرد، و پس از دولت یزید و پسرش معاویه دوم، دولت اموی، در شاخه مروانی تا سال ۱۳۲ جمعا ۹۰ سال حکومت کرد. از تاریخ تأسیس آن تاکنون که سال ۱۴۴۱ است، دقیقا ۱۴۰۰ سال گذشته است.
اسلام عثمانی یا اموی، در مقابل اسلام علوی شکل گرفت، و توانست در یک دوره حساس نود ساله، با کنار زدن علویان و دیگر رقیبان، نه تنها یک امپراتوری عربی در پهنه وسیعی از ربع مسکون وقت ایجاد کند بلکه تلقی و تفسیر خاصی از اسلام را هم در عمق ذهن امت اسلامی استقرار بخشد.
دوره اموی، از این جهت که نخستین قرن شکل گیری فرهنگ اسلامی است، بسیار مهم است و دیدگاههای امویان سخت در آن نفوذ دارد. البته همان زمان، جناحهای مخالف دیگری هم به جز علویان بودند که در باره اسلام عثمانی، تأمل داشته و آن را نمیپذیرفتند. خوارج، جناحی از قریش از پیروان خاص شیخین، مانند جریان ابن زبیر، و نیز جریانی وابسته به معتزله و مرجئه با رهبری ابوحنیفه که مخالف امویان بودند، اما جریان غالب و اسلام فراگیر متعلق به امویان بود.
اساس این دولت، غلبه دادن نگرش عربی و قبیلهای و حاکم کردن عنصر عرب بر اسلام بود. آنها تلاش کردند دین را تفسیر عربی کنند و در این کار موفق بودند.
یک تجربه مهم در این دولت، غلبه دادن عنصر «فتح» و «جنگ» و خشونت بود که در اسلام اموی سخت غالب شد، خشونتی از نوع حجاج و یا حتی خود عبدالملک و فرزندانش مثل هشام، رنگی بود که اسلام اموی را پوشش میداد و وجود کسانی مثل عمربنعبدالعزیز که تلاش کرد در این زمینه متفاوت عمل کند، اثری نگذاشت و از آن تنها یک خاطره باقی ماند.
در نگرش سیاسی اسلام اموی، هر نوع شورش و مخالفتی برای اصلاح، نوعی فرقه گرایی است، و جماعت و طاعت در زمره مفاهیم اصلی هستند. در این نگاه، امام حسین یک تفرقه افکن است که میکوشد الفت و محبت میان امت را از بین ببرد.
اسلام اموی، در این نود سال، برای اصل دین ارزش قائل نبود و از آن فقط به عنوان یک ابزار استفاده میکرد. لذا چندان به آموزش دین در میان مردم بها نمیداد، اما تسلط سیاسی را اصل میدانست.
اسلام اموی، برای فتوحات و توسعه جغرافیایی ارزش زیادی قائل است و یکسره کوشش میکرد تا بتواند سرزمینهای بیشتری را در اختیار داشته باشد، اما در تعمیق اسلام در جامعه کاری نمیکرد. شواهد تاریخی از دوره امام سجاد (ع) که در همین عصر میزیست داریم که مردم با سادهترین احکام شرعی خود آشنا نبودند، اما دامنه فتوحات تا اندلس کشیده شد، و دهها هزار اسیر و برده و کنیز و در واقع دخترکان زیبا و ماه روی اندلسی و غیره، سوار بر دهها کشتی، به شام و حجاز آورده شدند تا در کار عیش و زندگی روزمره سران عرب خدمت کنند.
راستش، بردگی ک اسلام کوشید آن را کمرنگ کند و حضرت رسول (ص) خودش یک بار هم اسیری را برده نکرد، در عصر اول فتوحات و سپس در دوره اموی به صورت یک اصل درآمد و برای همیشه در فقه منتسب به اسلام، استوار شد.
اسلام اموی بود که صدها هزار برده ایرانی را به میان اعراب برد و برای آن قاعده و قانون نوشت. در این اسلام، رفتار عرب فاتح با ایرانی و بربر و رومی، هیچ تفاوتی با مغولان نداشت و مثل هر فاتح دیگری رفتار میشد. تلاش بعدی مسلمانان در پیراستن چهره اسلام از آنچه امویان کردند، چه اندازه مؤثر بود، نمیدانم.
این یادداشت را نوشتم تا عرض کنم، ما در شناخت اسلام اموی و عثمانی، در شناخت رنگی و لعابی که امویان بر اسلام زدند و آثارش در عمق فکر و فقه اسلامی باقی ماند، هنوز کار جدی نکردهایم. این تاریخ، بهانهای شد تا یادآور شوم که لازم است در این باره تحقیقات جدیتری صورت گیرد.
پایان/
نظر شما